روز نوشتههای ناصرابراهیمی
برای مطالعه به روز و راحتتر روز نوشتههای ناصرابراهیمی و مطالب ما اپلیکیشن گروه وب تک برای اندروید را دانلود نموده و آن را نصب نمایید .
موهبت
موهبتهای ما چهرههای گوناگونی دارد
از قبیل ترسو , زیادهخواه , کینهتوز , پلید , خودخواه , فریبکار , تنبل , سلطهجو , متخاصم , زشت , نالایق , بیارزش , ناتوان , عیبجو , موشکاف و خیلی از موارد دیگر .
این ویژگی ها را در قسمت تاریک وجودمان برای اینکه به خود و دیگران نشان ندهیم دفن نمودهایم .
ما ویژگیهایی را درون خود نفی میکنیم که توان روبرو شدن با آنها را نداریم در صورتی که اینها همانند
توپ پلاستیکی بزرگی هستند زمانی که میخواهیم با فشار در زیر آب نگهشان داریم
زمانی که فشار را کم میکنیم توپ با سرعت زیادی به سمت بیرون از آب جهش پیدا میکند.
ویژگیهای ما نیز همین گونه میباشد و انرژی روانی زیادی را صرف پنهان نگهداشتنشان میکنیم .
روبرو شدن با تاریکی
اکثر افراد حاضر به روبرو شدن با تاریکیهای درونی خود نیستند در صورتی که آرامش و خوشحالی که به دنبال آن میگردند در این تاریکیها میباشد.
یک بیماری که در عصر حاضر وجود دارد بیماری “من میدانم” است .
بیشتر اوقات همین دانستنها موجب تجربه و درک نکردن میشود .
اغلب بیشتر انسانها به دنبال زیباییها و روشنایی درونشان میباشند
در حالی که نمیتوان بدون شناخت تاریکی , روشنایی را به گونه کامل حس و تجربه کرد.
تمام افراد دارای ویژگیها و موهبتهایی هستند , اگر این ویژگیها را نمیتوانید پیدا کنید برای رسیدن به آن میتوانید از اطرافیان خود کمک بگیرید .
کافیست با در آغوش گرفتن این ویژگیها آرامش را درون خود ایجاد میکنیم
این کار باعث میشود که بدانیم برای این ویژگیهایمان نیز اهمیت قائل هستیم .
به طور مثال بگوییم :
” میدانم من آدم مغروری هستم ” باید جنبههای مثبت و موهبتهای این ویژگی را درک نماییم .
زندگی شخصی
در کودکی به گوشم خواندند که مردم جهان دو گروه هستند :خوبها و بدها !
من هم مانند بیشتر کودکان سعی کردم تا صفات خوبم را نشان دهم و صفات بدم را بپوشانم .
به شدت مایل بودم که خود را از همه آن بخشهای وجودم که مورد پذیرش مادر,پدر,خواهر و برادرم نبودند , خلاص کنم .
بزرگتر که شدم , افراد بیشتری با آرا و عقاید دیگری به زندگیام وارد شدند و در ارتباط با آنها متوجه شدم که باید بخشهای بیشتری از خود را پنهان کنم.
شبها اغلب بیدار میماندم و از خود میپرسیدم : چرا انقدر بد هستم و چرا این همه خصوصیات زشت به من عطا شده است ؟
این میان نگران خواهر و برادرم نیز بودم , آنها هم کاستیهای زیادی داشتند که باید بر آنها چیره میشدند.
#
در ضمن به من گفته بودند که مردم به این دلیل به زندادن میروند که مشکل آفرین هستند
و من میخواستم کاری کنم که سرانجامم به زندان نکشد و مجبور نشوم از پشت میلههای آن با دوستان و خویشانم دیدار کنم .
پس به این نتیجه رسیدم که بهترین کار آن است که جنبههای ناخوشایند وجودم را پنهان کنم
تا مورد پسند دیگران باشم و البته این به معنای دروغ گفتنهای مصلحتی نیز بود .
آرزو داشتم هیچ گونه کاسی نداشته باشم تا همه دوستم بدارند .
در نتیجه هنگامی که مسواک نمیزدم , زیادی شیرینی میخوردم و یا خواهرم را کتک میزدم , دروغ میگفتم .
هنگامی که سه یا چهار ساله شدم , دیگر حتی متوجه نبودم که دروغ میگویم , چون به خودم هم دروغ میگفتم !
#
به من میگفتند :
” عصبانی نباش , خودخواه نباش , بدجنس نباش , زیاده خواه نباش !
” به این ترتیب پیام “نباش” در اعماق وجودم نقش بست.
به تدریج به این باور رسیدم که آدم بدی هستم
زیرا گاهی اوقات بدجنس بودم , گاهی خشمگین میشدم و گاهی همه شیرینی را برای خود میخواستم .
اندک اندک معتقد شدم برای زندگی در این جهان و بودن در کنار خانوادهام باید خود را از شر این وسوسهها خلاص کنم و همین کار را هم کردم , به تدریج چنان این خواهشها را به اعماق آگاهیام راندم که وجود آنها را به کلی فراموش کردم .
این ویژگیهای بد تاریکی من را ساختند . هر چه بزرگتر میشدم آنها را به لایههای پایینتر میراندم .
به سنین نوجوانی که رسیدم
آنقدر خودم را بسته بودم که بیشباهت به یک بمب ساعتی متحرک نبودم و هر لحظه امکان داشت در برخورد با هرکه سر راهم قرار میگرفت , منفجر شوم .
#
من در کنار این به اصطلاح ویژگیهای بد , همه نقاط مثبتی را که در مقابل آن بودند نیز در خود دفن کرده بودم .
برای نمونه , آنقدر وقت صرف پنهان نمودن زشتی خود میکردم
که به هیچ وجه نمیتوانستم زیباییام را ببینم و یا هیچ گاه نمیتوانستم از بخشندگی خود احساس لذت کنم , چون آن را نقابی بر زیاده خواهیام میدانستم .
درباره خودم به دیگران دروغ میگفتم و درباره تواناییهایم به خودم دروغ میگفتم .
خلاصه تماسم به کلی با خودم قطع شده بود .
از آنجا که سخت تلاش کرده بودم تا خودم را بپوشانم , هیچ طاقت کسانی را نداشتم که کاستیهایشان را آشکار میکردند .
کم حوصله و خرده بین شده بودم .
#
در نظر من جهان جای وحشتناکی بود که در آن هیچ کس به اندازه کافی خوب نبود و همه دچار مشکل بودند .
باور داشتم که مسایل من ناشی از آن است که در خانواده نامناسبی به دنیا آمدهام , دوستانم نامناسب هستند , چهره و اندام نامناسبی دارم , در شهر مناسبی زندگی میکنم و به مدرسه نماناسبی میروم .
حقیقتا با تمامی وجودم ایمان داشتم که شرایط بیرونی دلیل تهایی , خشم و نارضایتی من است .
فکر میکردم :
“اگر مطابق با شایستگیام , در خانواده ثروتمند به دنیا آمده بودم , در اروپا زندگی میکردم , به مدرسه شبانهروزی خصوصی میرفتم , لباسهای شیک میپوشیدم و حساب بانکی کلانی داشتم , دنیای من درست میشد و همه مشکلاتم ناپدید میگشتند .”
من در دام بسیار متعارف “اگر” افتاده بودم .
#
اگر این چیز آنگونه بود , همه چیز درست میشد و من خوشبخت میشدم .
اما این توهم چندان طول نکشید و در پایان خیالبافیها با بدترین کابوس زندگیام روبرو شدم .
متوجه شدم که فقط همان هستم که هستم : فردی لاغر , دارای کاستی , خشمگین و خودخواه از طبقه متوسط !
تاکنون هفده سال طول کشیده است تا بتوانم
با آن کسی که هستم – موجودی باهوش و زیبا و در عین حال دارای کاستی – به صلح برسم و هنوز هم کارم را در این زمینه به پایان نرساندهام.
دیپاک چوپرا : ” در بطن هر انسان , فرشتگانی وجود دارند که تنها آرزویشان آن است که زاده شوند .”
5 دیدگاه در “روز نوشتههای ناصرابراهیمی”
واقعا فوق العاده بود منتظر ادامه روز نوشته هاتون هستیم
درود
ممنونم از اینکه مطالب مارو دنبال میکنید , بزودی روز نوشته بعدی نیز در سایت قرار داده میشود.
مفید و مثبت
Hi, tired of sitting with no money?
I was just a poor student, and now i make 900$ – 1000$ every day here
سلام دوست عزیز مطلب خوبی بود